امروز حسابی بنده شیطون بودییییییی
عسل خانوم از عصر که از مهد اومدی خیلی شیطونی کردی..... بابا رو هم رنجوندی... توی سالن مهد طبق معمول موقع رفتن آب میخواستی وقتی لیوانهای آب خوری تموم شدن بی تابی میکردی که با دست آب بخوری... در حالیکه تو مهد به بابا گفتی دستشویی نداری تو راه مشکل پیدا کردی که با سرعت بابا به دستشویی پارکینگ رسوندت و خوشبختانه مشکلی پیش نیومد ولی حسابی بابا از دستت عصبانی بود... بعدم از روی مبلها بالا پایین میپریدی بینی ات میخوره به مبل و یه کم خونی میشه... قبل از اونم با ماشین دوخت بازی بازی یه منگنه توی انگشتت فرو میکنی ناخواسته....ولی از بس مغروری و یک دنده ای چون گفته بودم اگه به حرفمون گوش ندی هر بلایی سرت اومد ما ساپورتت نمیکنیم سعی کردی گریه نکنی و دردش...
نویسنده :
آزاده
0:28